نوشته شده توسط : داوود عباسی

اساتید، این سرمایه های دانشگاه و کشور با از خود گذشتگی و ایثار، پویایی و حرکت را در دانشگاه ایجاد می کنند

به مناسبت برگزاری هشتمین دوره از جشنواره آموزشی دانشگاه علوم پزشکی شهیدبهشتی در هشتم اردیبهشت ماه 92،  و آشنایی با روند برگزاری این دوره از جشنواره گفتگویی با دکتر سید عباس صفوی نائینی معاون آموزشی دانشگاه داشته ایم که به شرح ذیل است.

 آقای دکتر لطفا کمی درخصوص جشنواره آموزشی دانشگاه توضیح دهید.

برای اولین بار جشنواره آموزشی به ابتکار دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی در سال 1385 برگزار شد . با توحه به استقبال،  این جشنواره از سال 86 بصورت کشوری از طرف وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی هم بصورت سراسری برگزار شد  و مایه افتخار است که از سال 86 تا کنون هفت جشنواره آموزشی با همکاری ستاد و دانشکده ها در دانشگاه برگزار کرده ام و امسال نیز هشتمین جشنواره آموزشی با مشارکت تمامی دانشکده ها و مراکز آموزشی درمانی از سوی آموزش دانشگاه برگزار می شود.

آیا در هشتمین جشنواره آموزشی نیز همچون سال های گذشته گزارشی از وضعیت آموزشی دانشگاه ارایه خواهید کرد ؟

یکی از اهداف این جشنواره این است که اساتید و دانشجویان در جریان مسایل آموزشی دانشگاه قرار گیرند و هدف این است که در ضمن برشمردن نکات قوت که باعث ایجاد انگیزه، امید و تحرک بیشتر در دانشگاه می شود نکات ضعف آموزش هم بررسی شود و در حقیقت با ذکر چالش های آموزشی برای بر طرف کردن آن ها از تمام دست اندرکاران آموزش راهنمایی گرفته شود . زیرا بر این عقیده ام که توسعه آموزش در دانشگاه با مشارکت  خرد جمعی  امکان پذیر است .



:: برچسب‌ها: اساتید , دانشگاه , ایثار , دانشجو ,
:: بازدید از این مطلب : 31
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 23 آذر 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : داوود عباسی

زندگینامه شهید سید احمد پلارک :

شهید سید احمد پلارک در یکی از پایگاه های زمان جنگ ، به عنوان یک سرباز معمولی کار میکرد.

او همیشه مشغول نظافت توالت های آن پایگاه بوده و همیشه بوی بدی بدن او را فرا میگرفت . تا اینکه در یک حمله هوایی هنگامی که او در حال نظافت بوده ، موشکی به آنجا برخورد میکند و او شهید و در زیر آوار مدفون میشود . بعد از بمب باران ، هنگامی که امداد گران در حال جمع آوری زخمی ها و شهیدان بودند ، متوجه میشوند که بوی شدید گلابی از زیر آوار می آید . وقتی آوار را کنار میزدند با پیکر پاک این شهید روبرو میشوند که غرق در بوی گلاب بود .

هنگامی که پیکر آن شهید را در بهشت زهرا تهران ، در قطعه 26 به خاک میسپارند ، همیشه بوی گلاب تا چند متر اطراف مزار این شهید احساس میشود و نیز سنگ قبر این شهید همیشه نمناک میباشد بطوریکه اگر سنگ قبر شهید پلارک رو خشک کنید ، از اونطرف سنگ خیس می شود و گلاب ازش بیرون می آید .

می گویند شهید پلارک مثل یکی از سربازان پیامبر ( ص ) در صدر اسلام ، " غسیل الملائکه " بوده است ." غسیل الملائکه " به کسی می گویند که ملائکه غسلش داده‌ باشند .

در تاریخ اسلام آمده که حنظله غسیل الملائکه که از یاران جوان پیامبر بود ، شب قبل از جنگ احد ازدواج می کند و در حجله می خوابد. فردا صبح ، زمانی که لشکر اسلام به سمت احد حرکت می ‌کرد ، برای رسیدن به سپاه بسیار عجله کرد و بنابراین نرسید که غسل کند . او در این جنگ شهید شد و ملائکه از طرف خدا آمدند و او را با آب بهشتی غسل دادند. پیکر او بوی عطر گرفته بود که بعد پیامبر بالای پیکر او آمد و از این واقعه خبر داد .

حالا گفته می شود شهید احمد پلارک عزیز هم اینچنین است و برای همین است که همیشه قبر او خوشبو و عطرآگین است . کسایی که زیاد بهشت زهرا می روند ، به او می گویند  شهید عطری. خیلی‌ها سر مزارشهید سید احمد پلارک نذر و نیاز می کنندو از خدای او حاجت و شفاعت می خواهند.

منبع:بسیج لشکر صاحب الامر(عج)



:: برچسب‌ها: شهید , پلارک , مادر , بوی عطر ,
:: بازدید از این مطلب : 48
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 23 آذر 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : داوود عباسی



:: بازدید از این مطلب : 31
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 23 آذر 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : داوود عباسی

وقتی که نوجوان بودم یک شب با پدرم در صف خرید بلیط سیرک ایستاده بودیم. جلوی ما یک خانواده پرجمعیت ایستاده بود و به نظر می رسید وضع مالی خوبی نداشته باشند. شش بچه مودب که همگی زیر دوازده سال سن داشتند و لباس هایی کهنه و در عین حال تمیز پوشیده بودند دوتا دوتا پشت پدر و مادرشان دست همدیگر را گرفته بودند و با هیجان زیادی در مورد برنامه ها و شعبده بازی هایی که قرار بود ببینند صحبت می کردند ؛ مادر نیز بازوی شوهرش را گرفته بود و با عشق به او لبخند می زد. وقتی به باجه بلیط فروشی رسیدند متصدی باجه از پدر خانواده پرسید : چند عدد بلیط می خواهید ؟

 

پدر خانواده جواب داد : لطفا شش بلیط برای بچه ها و دو بلیط برای بزرگسالان. متصدی باجه قیمت بلیط ها را اعلام کرد ؛ پدر به باجه نزدیکتر شد و به آرامی از فروشنده بلیط پرسید : ببخشید ، گفتید چه قدر ؟! متصدی باجه دوباره قیمت بلیط ها را تکرار کرد. ناگهان رنگ صورت مرد تغییر کرد و نگاهی به همسرش انداخت ، بچه ها هنوز متوجه موضوع نشده بودند و همچنان سرگرم صحبت درباره برنامه های سیرک بودند. معلوم بود که مرد پول کافی نداشت و نمیدانست چه بکند و به بچه هایی که با آن علاقه پشت او ایستاده بودند چه بگوید.

 

پدرم که متوجه ماجرا شده بود دست در جیبش برد و یک اسکناس بیست دلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت سپس خم شد و پول را از زمین برداشت و به شانه مرد زد و گفت : ببخشید آقا ، این پول از جیب شما افتاد ! مرد که متوجه موضوع شده بود ، همانطور که اشک در حدقه چشمش لق لق میزد گفت : متشکرم آقا.


مرد شریفی بود ولی در آن لحظه برای اینکه پیش بچه ها شرمنده نشود کمک پدرم را قبول کرد …
بعد از اینکه بچه ها به همراه پدر و مادرشان داخل سیرک شدند ، من و پدرم آهسته از صف خارج شدیم و به طرف خانه برگشتیم و من در دلم به داشتن چنین پدری افتخار کردم و آن زیباترین سیرکی بود که به عمرم نرفته بودم و فهمیدم که انسان باید ثروتمند زندگی کند تا آنکه ثروتمند بمیرد !!!

 



:: برچسب‌ها: بخشش , ثروت , سیرک , فقر ,
:: بازدید از این مطلب : 32
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 23 آذر 1394 | نظرات ()